بادرود بر کاربرمحترم
هدف از ارائه مطالب این وبلاگ فقط درجهت شناختن بهتر فضای روابط بین الملل ومفاهیم مربوطه به آن است
وبه هیچ عنوان به حزب یا گروهی هیچ تعلقی ندارد ونخواهد داشت.
با سپاس -نیکنام
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
POWER PLAY و
آدرس
powerplay.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
رهبران عرب متوجه شدند که برای ایجاد یک ساختار متمرکز قدرت ملی و بدست آوردن توانایی در بسیج مردم بایستی به یک هویت فرا جغرافیایی متوسل شوند. از این مقطع زمانی است که هویت "پان عربیسم" در سر لوحه دستور کار رهبران عرب قرار گرفت.
درهم فروریزی امپراطوری عثمانی و پایان جنگ اول دولت های استعماری انگلستان و فرانسه را در موقعیتی قرار داد که بلامنازع در سرزمین های عربی حضور یابند. استان های امپراطوری عثمانی در گستره خاورمیانه به شکل های متفاوت به زیر کنترل این دو قدرت اروپایی درآمدند. با وجود اینکه دولت انگلستان به رهبران سنتی عرب در چارچوب قراردادهای منعقد شده قول استقلال سرزمین های رها شده از قید دولت عثمانی و ترتیبات جدید جغرافیایی را داده بود ولیکن در عمل به طور مستقیم و یا بر اساس مجوزهای سازمان ملل به اعمال قدرت و تحقق سیاستهای خود پرداخت. این واقعیات، تاثیر بسیار منفی در میان رهبران ملی گرای عرب و مردم عادی بجای گذاشت. این رهبران و مردم بطور کلی مطرح شدن به عنوان بخشی از امپراطوری عثمانی را طبیعی فرض می کردند چرا که از نظر کلیت اجتماعی، رهبران عثمانی در قالب خلفای اسلامی جلوه گری می کردند. به همین روی گرایش های اسلام گرا همسو با نیات و خواستهای رهبران امپراطوری حرکت می کردند. بدنبال گسترش حضور و نفوذ بازیگران اروپایی رهبران و مردم در جوامع عربی بطور ملموس استشمار و انقیاد را تجربه کردند. به ضرورت این واقعیت بود که احساسات ضد اروپایی نضج گرفت و به نمادی بسیج کننده تبدیل شد.
پرواضح است که در آن هنگام نشان کمی از هویت ملی در سرزمین های عربی وجود داشت چرا که تجربه تاریخی استقلال و حضور دولت-ملت بسیار کم رنگ و نامحسوس بود. هویت اسلامی آن زمان هم ظرفیت لازم از نقطه نظر روانی برای بسیج عمومی بر علیه نیروهای استعمارگر را فاقد بود. در طول دهه ها و سده ها گرایش های اسلام گرا مشروعیت حضور رهبران عثمانی به دلیل گرایش های اسلامی و اعتقاد به خلافت اسلامی بود و به همین روی بدنبال سقوط امپراطوری عثمانی آنان نیز به ضرورت به حاشیه رانده شده بودند. نمادهایی که گرایش های اسلام گرا تائید کرده و چارچوب هایی که آنان محترم شمرده بودند و رهبرانی که از نظر آنان وجاهت و مشروعیت ارزشی برای حضور و رهبری داشتند دیگر بهره ای از تجلی بیرونی نداشتند. بربستر این واقعیات بود که توانمندی ساختاری و اعتبار ارزشی محدود در گرایش های مذهبی توان آن را نداشت که به نماد ضد استعماری تبدیل شود. نبود هویت ملی، ماهیت حاشیه ای هویت اسلامی به ضرورت، رهبران عرب را به سوی هویت عربی سوق داد تا آن را به عنوان یک چارچوب برای مقابله با استعمارگران اروپایی مبنای برنامه ریزی برای تحقق استقلال و دولت سازی قرار دهند. اینچنین است که به دنبال ناامیدی رهبران سنتی عرب از نتایج کنفرانس "ورسای" و پایان دو دهه بحرانی اول قرن بیستم توسل به هویت عربی در دستور کار قرار گرفت.
به جهت فقدان وابستگی های ملی و کمی حس ملی گرایی که نبود مرزهای مشخص مبتنی بر ویژگی های همسان زبانی، قبیله ای و فرقه ای از مهمترین علل آن محسوب می شوند، رهبران عرب متوجه شدند که برای ایجاد یک ساختار متمرکز قدرت ملی و بدست آوردن توانایی در بسیج مردم گریزی جز این نیست که به یک هویت فرا سرزمینی و فرا جغرافیایی متوسل شوند. از این مقطع زمانی است که هویت "پان عربیسم" و به عبارت دیگر ملی گرایی عرب در سر لوحه دستور کار رهبران عرب قرار گرفت. آنان متوجه بودند که از نظر دسترسی به توانائیهای نظامی، منابع اقتصادی و ساختارهای بوردکراتیک تنها می توانند حداقل ها را به صحنه آورند. برای جبران این کاستی ها و ضعف های سخت افزاری گریزی جز این نبود که از طریق متوسل شدن به مولفه ارزشی "عرب بودن" حضور در قدرت را در وهله اول امکان پذیر و در مرحله بعدی تداوم ببخشند. سوار شدن برگرده ملی گرایی عرب رهبران اکثر کشورهای تازه استقلال یافته خاورمیانه و یا رهبران به قدرت رسیده غیر سنتی را که اکثراً نظامی بودند از این امکان برخوردار کرد که از یک سو حاکمیت خود را در داخل مشروعیت و اعتبار ببخشند و از سویی دیگر این فرصت را نیز یافتند که ادعای رهبری جهان عرب را در صورت اراده و میل به صحنه آورند.
هویت عربیسم به هویت غالب در کشورهای عربی تبدیل شد و ملی گرایی و اسلام گرایی به طور کلی به حاشیه رانده شدند. رهبران به قدرت رسیده در جهان عرب و یا اکثر رهبران سنتی متوجه شدند که با توجه به تجربه استعمار بازیگران اروپایی که شاید برجسته ترین جلوه آن حوادث کانال سوئز در 1956 باشد و ناتوانی در ایجاد یک دولت مردم محور و ساختارهای بوردکراتیک کارآمد، منطقی ترین و موجه ترین وسیله برای حفظ و تداوم قدرت سیاسی همانا تکیه به هویت پان عربیسم می باشد. به همین روی است که ارزش فرا سرزمینی عرب گرایی خیابانهای عرب را به لرزه درآورد و رژیم های سنتی عرب را به شدت در برابر تمدید رهبران پان عرب آسیب پذیر ساخت. رهبرانی که خیابانهای عرب را برای دهه های متمادی در اختیار داشته و در طول آن دوران دو قطبی تاثیرگذارترین بازیگران در صحنه خاورمیانه بودند، همگی کسوت پان عربیسم را بر تن داشتند. کسوتی که امروزه در عصر نظام تک قطبی با پدیداری، اسلامگرایی از یکسو به پایان رسیدن دوره پان عربیسم از سوی آمریکا و کشورهای سنتی عرب به تحقیر گرفته شده است.